جدول جو
جدول جو

معنی داغ و درد - جستجوی لغت در جدول جو

داغ و درد
(غُ دَ)
از اتباع است:
یکی نامه بنوشت با داغ و درد
دو دیده پر از خون و رخ لاجورد.
فردوسی.
سپاهی همی رفت رخساره زرد
ز خسرو همه دل پر از داغ و درد.
فردوسی.
نیز رجوع به داغ و ترکیبات آن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از داغ و دروش
تصویر داغ و دروش
داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده، برای مثال به موسمی که ستوران دروش و داغ کنند / ستوروار بر اعدا نهاد داغ ودروش (سوزنی - ۲۲۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از داغ و درفش
تصویر داغ و درفش
داغی که با درفش تفته بر پوست بدن بگذارند و نوعی از شکنجه است که در قدیم متداول بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دار و برد
تصویر دار و برد
کنایه از کر و فر، گیر و دار، برای مثال بپوشید رستم سلیح نبرد / به آورد گه رفت با داروبرد (فردوسی - ۳/۱۹۱)
فرهنگ فارسی عمید
(غُ)
درد و رنج و غم:
همی گفت هرکس که شاها چه بود
که روشن دلت شد پر از داغ و دود.
فردوسی.
کزایدر بایوان خرامید زود
مدارید بر دل ز ما داغ و دود.
فردوسی.
رجوع به داغ و رجوع به دود و رجوع به ترکیبات داغ شود
لغت نامه دهخدا
(رُ بَ)
گیرو دار و کرّ و فرّ و تبختر. (برهان) :
بپوشید رستم سلیح نبرد
به آوردگه رفت با دار و برد.
فردوسی.
اگر شاه با شاه جوید نبرد
چرا باید این لشکر و داروبرد؟
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(غُ دِ رَو / رُو)
داغ دروش. داغ و درفش. رجوع به داغ درفش و داغ و درفش و ترکیبات داغ شود
لغت نامه دهخدا
(غُدِ رَ)
داغ و دروش. درفش داغ. دروش داغ. رجوع به داغ درفش و ترکیبات داغ شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
مرکّب از: دام + دد). به معنی حیوان اهلی و وحشی:
اگر بد کنی چون دد و دام، تو
جدانیستی هم تو از دام و دد.
ناصرخسرو.
چو بر نسبتی راند انگشت خود
بخسبد بر آواز او دام و دد.
نظامی.
که داند که این دخمۀ دام و دد
چه تاریخها دارد از نیک و بد.
نظامی.
شیر مگر تلخ بدان گشت خود
کز پس مرگش نخورد دام و دد.
نظامی.
نیز رجوع به دام در معنی حیوان اهلی و شواهد ذیل لغت مذکور شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از داغ و درفش
تصویر داغ و درفش
((غُ دِ رَ))
آهن تفته و سیخ سرخ کرده
فرهنگ فارسی معین